دوستان تایبادی

ساخت وبلاگ
غروب نهم ماه مبارک رمضان است. هشتم ماه رمضان هم گذشت.دوازده سال تمام شد. چقدر زود تمام شد.نمی دانم کسی به یادش آمد آن روز یا نه !؟ آخرین روز بود که اجازه اقامت در کاروانسرای دنیا را داشتی. خیلی ها می گفتند: زود بود ،سرحال بود، وقت مرگش نرسیده بود، خیلی از همقطاران هنوز در قید حیات بودند اما، در هر صورت نوبت، نوبت شما بود و این نوبت ردخور نداشت. باید تسلیم شد در برابر فرشته مرگ. او آمده بود برای انجام ماموریت .مامور بود و معذور. دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38

شب جمعه بیست و چهارم فروردین هزار و چهارصد و یک است. خواستم با ذکر خاطره ای یادی بکنم از حاج بیک محمد داوریخواه( خالو بیک)، از دوستان و نزدیکان خانوادگی ما در سال های دور و حیات پدر بزرگوار. در آن روزگار، کشاورزی و دامداری را رونقی بود و هم و غم مردم روستا، کشاورزی و دامداری بود و رزق و روزی آنها و خانواده هایشان از این راه به دست می آمد. این امورات معمولا به جهت کمک رسانی بیشتر ، به صورت شراکتی و یا به قول مردم روستا صحرایی انجام می شد. دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38

ملا شیراله ملا شیراله را نزدیک به بیست سالی بود می شناختم. امروز خبر درگذشتش را از فضای مجازی و از دور و بری ها شنیدم دوازدهم رمضان ۱۴۰۱. چند سالی هست که من در محله مغازه ای دارم که در آن لوازم خرازی و نوشت افزار می فروشم. ملا شیراله را از مراجعه ایشان به مغازه شناختم.خیلی زودتر از آن که موذن اذان بگوئید برای نماز به مسجد محل می آمد و چون درب مسجد بسته بود به مغازه من که نزدیک مسجد بود می آمد. برایش صندلی می گذاشتم و با هم به صحبت می پرداختیم. دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38

این ها واژگانی هستند که یکی از دوستان دوران تحصیل در یکی از گروه های مشترک گذاشته و لهجه محلی خود را ، که ایشان اصالتا بردسکنی بودند معرفی کرده بود. من هم دیدم شباهت زیادی هست بین لهجه بومی اونا و ما.لذا با اندکی دخل و تصرف و ویرایش برای استفاده شما عزیزان انتقال دادم. امید است منظور نظر قرار گیرد. پخپوله...قلقلک منگال یا تَوقاچ... داس تَکَ....بز نر گوش خِزَک....هزارپا خوره....موریانه تغار....کاسه مسی بزرگ که برای خمیر کردن استفاده می شد. دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38

بعضی کلمات و اصطلاحات کاربردی در امور دام ما در دهه های گذشته. گاش: محل نگهداری گوسفند در کوه و صحرا که معمولا با سنگ چین ویا خار و بوته دیواره ای یک متری درست می کردند با یک ورودی که شبها گوسفندها را در آن برای حفاظت از باد و سرما وگرگ دور هم جمع می کنند. خوال : معمولا در کوهپایه ها گوسفندان را در شیب ملایم تپه های جنوبی که گرمتر است و باد کمتری دارد برای استراحت می خواباندند که خوال می گفتند. پیلَو : مکانی را گویند که گوسفندان را برای دوشیدن به آنجا می دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38

آغازین سرای دانش من آن روز ها (دهه ۵۰) ، هنوز روستا این گستره و بزرگی را نداشت. انتهای غربی روستا همان دبستان دوره ابتدایی من بود و دیوار به دیوارش خانه آقای شیخ. که آن زمان تازه شیخ شده بود و مردم روستا برای خانه ای بنا کرده بودند. هنوز روستای بهلول آباد کنونی اندک جان پناه هایی در دو بخش جدا از هم در غرب روستا بیش نبودند که ما به آنها می گفتیم ؛ ملّه. رو به قبله که می رفتی ،مله بهلولیا سمت راست بود و مله بارانیا سمت چپ. دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38

چلیم دیروز بنا به ضرورت کرکر چلیم قسمت شد. مدتهاست از تنگی نفس و بیماری آسم رنج می برم . دوستی توصیه کرد که چلیم نعناع بکش . در تقویت و توسعه ریه ها کمک می کند. شاید بهبودی نسبی نصیب شود . بنا به توصیه چلیمی حاضر شد و چند کری از آن زدم .بی تاثیر نبود. ولی بلافاصله مادرم را به یاد چاربیتی های قدیم انداخت. چلیم گفتا که کرکر می کنم من صدا مانند بلبل می کنم من مرا بردند به مجلس زنانه نگاه بم خرمن گل می کنم من ******** چلیم گفتا که من کرکر صدایم به دست دخترای دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38

این دوبیتی را از گالری پشته برداشتم. دو تا میش گُزَل ، یک بور دارم بده پنج بوس که راه دور دارم بده پنج بوس و روی خور مگردان که بوسای عاشقی ر منظور دارم دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38

الا باد صبای صبح دلگیر خبر از من ببر با مادر پیر بگو فرزند سلامت می رساند حلالم کن که شب ها داده ای شیر دیشب خاله و مادر پیش ما بودند. صبح که بیدار شدیم ، من بیت اول را خواندم الا باد صبای صبح دلگیر خبر از من ببر با مادر پیر و از مادر خواستم که مابقی بیت را بگوید. کمی سکوت و فکر ، و زمزمه کرد : بگو فرزند سلامت می رساند حلالم کن که شب ها داده ای شیر دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38

وجه تسمیه روستای ما (پلبند) چند روز پیش توی بعضی از کانال های محلی وجه تسمیه چند تا از روستای تایباد و باخرز را دیدم. با احترام به زحمات وپژوهش های دوستان ، راجع به وجه تسمیه روستای زادگاه خودم ( پلبند) بر آن شدم که اظهار نظری داشته باشم . آنچه بنده به آن رسیدم این است که ، در واژگان محلی واژه "پل" را به معنای "تیرهای چوبی" نیز بکار می برند . مثلا ؛ پل برق و یا خانه پل پوش. در گذشته هم ، آنجا که اهالی می خواستند جلوی مسیل های بزرگ آب را ببندند و امکانات دوستان تایبادی...
ما را در سایت دوستان تایبادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : doostan-e-taybadi بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:38